زهرازهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه سن داره

فرشته کوچولوی خدا

جشن تولد یکسالگی!

هوووووووووووررررررررررا بالاخره جشن تولد گرفتیم   تولد تولد تولدت مبارک       مبارک مبارک تولدت مبارک آره نازنینم دیروز بعد از ده روز تلاش تونستیم همه رو جمع کنیم  مامان لیلا اینا، مامان احترام اینا، دای امیر،عمو محمد، عزیز، مادر، آقاجونا و خاله زهره. زن عمو اتاقو برات تزیین کرد دستش درد نکنه خیلی خوشکل شد مامان احترام و عمه رضوان هم کمک کردن سالاد ماکارونی و پیراشکی ها رو درست کردیم بابایی هم از بیرون پیده خرید که دست همشون درد نکنه خیلی زحمت کشیدن. کیک تولدتم خیلی خوشمزه شده بود خودتم خیلی دوست داشتی جمله روی کیکتو دای محمد از خودش دروکرده:دردانه، عزیز خان...
20 شهريور 1390

آلبوم خاطرات خانم طلا

اینا گزیده ای از عکسا ی روز اول تولدته تا حالا . میتونی همشونو توی قسمت ادامه مطالب ببینی.         اوه اوه نی نی سرما نخوری:)) الهی بمیرم اینجا زردی داشتی و چند روزی توی دستگاه موندی یه خواب آروم بعد از زدن واکسن دو ماهگی! ...
16 شهريور 1390

واکسن 1سالگی

سلام نفسم امروز با زن عمو!! رفتیم بهت واکسن زدیم آخه من اصلا تحملشو ندارم پاها تو بگیرم تا بهت واکسن بزنن به خاطر همین باید یکی باهام باشه و من بیرون اتاق بایستم  برای واکسنای قبلی با مامان احترام میرفتیم ولی امروز مامان احترام میخواست بره مدرسه و زن عمو زحمتشو کشید. الانم خدا رو شکر حالت خوبه و خوابیدی       data:image/gif;base64,R0lGODlhOgF5AKIGAAAAADExMWNjY5ycnM7Ozv///wAAAAAAACH/C05FVFNDQVBFMi4wAwEAAAAh+QQFBQAGACwAAAAAOgF5AAAD/mi63P4wykmrvTjrzbv/YCiOZGmeaKqubOu+cCzPdG3feK7vfO//wKBwSCwaj8ikcslsOp/QqHRKrVqv2Kx2y+16v+CweEwum8/otHrNbrvf8Lh8Tq/b7/i8fs/v+/+AgYKDhIWGh4iJiouMjY6PkJGSk5SVlpeYmZqbnJ2en6Choq...
14 شهريور 1390

مسافرت های خانم گل

امروز جمعه ١١ شهریوره میخوام خلاصه ای از سفرایی که تا حالا با هم رفتیم رو برات بگم اولین سفرمون به مشهد بود که تو پست قبلی گفیم برات واااای که تو هواپیما چقدر اذیت کردی اما تو مشهد دختر خوبی بودی  چون تازه یاد گرفته بودی سینه خیز بری میبردمت تو رواق امام خمینی که فضای کافی داشته باشی تو هم کلی ذوق میکردی و شروع به حرکت میکردی.  اولین سیزده به در همون جا بودیم و به اصرار بابابزرگ رفتیم کوه سنگی که خیلیم سرد بود. سفر بعدی رفتیم تهران برای کنکور ارشد بابائی که اونجا تب کردی و خیلی بهمون بد گذشت تیرماه بود که رفتیم شمال. اونجا خیلی خوب بودی کلی از دیدن دریا ذوق زده شدی دلت می خواست رو ماسه ها چاردست و پا بری. ی...
14 شهريور 1390

روز تولد

به نام خدای مهربونی که تو رو به ما هدیه داد سلام . امروز دقیقا یه ساله که میگذره ، یه سال از روزی که به دنیا اومدی . تو 9 شهریور 89 (20 رمضان) صبح ساعت 10 به دنیای اومدی . به دنیای ما آدم  بزرگایی که کلی از بودن و دیدنت ذوق کردیم . خیلی قبلتر از اینکه باشی و ما بفهمیم که هستی اسمت سبحان بود . اما بعد از اینکه فهمیدیم دختری ، اسمات هی عوض میشد یه وقتی میشدی ستایش یه وقتی ثنا یا حتی سنا! یه وقتی هم سبوحا که به اسم داداش سبحانتم بخوره . البته بماند که تو اولین فرشته ای بودی که خدا به خونواده ی ما داده بود . این ناشی از آینده نگری ما بود!!!! طوری شد که حتی تا چند روز بعد از تولدت هم  اسم نداشتی . زردی که گرفتی باباییت نذر کرد...
14 شهريور 1390

جشن تولد!!

سلام نازنینم با شرمندگی میخوام بگم که جشن تولدت با ١٠ روز تآخیر برگزار میشه!! ناراحت نشو خانم گل الان دلیلشو برات توضیح میدم تولد شما امسال مصادف میشد با عید فطر که همون روز مامان احترام اینا میخواستن برن مشهد این بود که انداختیم هفتم شهریور ولی بعد مامان لیلا اینا کاری براشون پیش اومد و کنسل شد  و افتاد چهاردهم یعنی وقتیکه مامان احترام اینا از مشهد برگشتن ولی امروز مامان احترام زنگ زد و گفت بابابزرگ باید بره اهواز مآموریت فعلا قرار شد جمعه ١٨ شهریور تولد بگیریم امیدوارم دیگه مشکلی پیش نیاد و یه جشن تولد باشکوه برا دوردونم بگیرم ...
13 شهريور 1390
1